اسم خدای رحمان
اول قصّه ی ماست
قصّه ی قصّه گوی
قصّه های غصّه
هاست
_
اتل متل یه شاعر،
پر از شوره و احساس
قصّه می گه ز نرگس
قصّه
ای از گل یاس
_
اتل متل یه شاعر
مهربون و با صفا
همیشه می نویسه
اون
برای بچه ها
_
اتل متل یه شاعر
که درد جبهه داره
اتل متل می
خونه
قصّه داره دوباره
_
اتل متل یه شاعر
ضد ثموده و عاد
راوی یک
حماسه
مثل حضرت سجاد
_
همون که شام و کوفه
شور و غوغا به پا کرد
با
خطبه هاش اون جاها
عالمو کربلا کرد
_
شاعر قصه ی ما
اون شاعر_
شهیدا
پرستو شده حالا
جماعت بچه ها
_
چن ماه پیش می گفتن
بستری و
بیماره
مدتیه شاعرِ
ما کلیه نداره
_
شاعر قصه ی ما
ابوالفضل
سپهره
همونی که بانی
اتل متل تو شعره
_
اتل متل یه بابا...
اتل متل
راحله...
اتل متل یه مادر...
اتل متل یه جعبه...
یه موقعی با
شعراش
شور و غوغا به پا کرد
یاد هزار تا مجروح
یادی ز لاله ها
کرد
_
یاد اونا که رفتن
تو ذهن بچه ها کرد
ناله ز بی مهریِ
مردم و
با اون ها کرد
_
شور توی دل ها انداخت
با لحن بچه گونه
به یاد ما ها
انداخت
بی مهری زمونه
_
هزار هزار شیمیایی
هزار مجروح اعصاب
هزار
شهید گمنام
هزار تا آدم خواب
_
هزار هزاران پدر
هزار هزار تا مادر
هزار تا دیده به راه
هزار هزار تا همسر
_
هزار هزار پرستو
هزار
هزار شقایق
هزار هزار پرنده
هزار هزار تا عاشق
_
هزار هزار
ناسپاس
هزار هزار باصفا
هزار تا زخم زبون
هزار تا مهر و وفا
_
شاعر
قصه ی ما
با اون قلب شکسته
قلبی که مشکل داره
تو آی سی یو
نشسته
_
چنت ماه پیش شنیدم
شاعر ما _بیماره
به کمک و دعای
ما ها
نیاز داره
_
تا این که بیرون بیاد
شعر بخونه دوباره
بازم برای ما
ها
اتل متل بیاره
اتل متل یه شاعر
می گف شفا می گیرم
من از حضرت
زهرا(سلام الله علیها)
یه روز دوا می گیرم
_
اتل متل یه شاعر
که دیگه
بین ما نیست
توی درس محبت
نمره ی اون شده بیست
_
آقا می گفت_ که کم
نیست
این از کار شهیدا
گسی زنده بداره
نام و یادی از اون ها
_
اتل
متل یه شاعر
که سکته کرد و جون داد
با حرفی که آقا گفت
کی خوام بگم که خون
داد
_
اتل متل یه شاعر
اون که شفا گرفته
از سه نفر یه باره
همون شفا
گرفته
_
اتل متل یه شاعر
با ذکر نرگس و یاس
رسید به وصل جسین(علیه
السلام)
رسی به وصل عباس(علیه السلام)
_
ولادت حسین(علیه السلام)
بود
بسته شد اون چشم پاک
ولادت سقا بود
دفن شدش زیر خاک
_
گر چه
سپهر ماها
دیگه شعر نمی خونه
می خوام بگم که راهش
بازم زنده می
مونه
_
اتل متل یه دنیا پر
از زشتی و فحشا
یه سیدی از خمین
کرد اون
و شهر گل ها
_
اتل متل جوونا
که مثل پروانه ها
دور شمع وجودش
پر می
زدن اون روزا
حسنی نگو جوون بگو
علاف و چش چرون بگو
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ، واه
واه واه
نه سیما جون ،نه رعنا جون
نه نازی و پریسا جون
هیچ کس باهاش رفیق
نبود
تنها توی کافی شاپ
نگاه می کرد به بشقاب !
باباش می گفت : حسنی می ری
به سر بازی ؟
نه نمی رم نه نمی رم
به دخترا دل می بازی ؟!
نه نمی دم نه
نمی دم
گل پری جون با زانتیا
ویبره می رفت تو کوچه
ها
گلیه چرا ویبره میری ؟
دارم میرم به سلمونی
که
شب برم به مهمونی
گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین
یه کمی به من سواری
می دی ؟!
نه که نمی دم
چرا نمی دی ؟
واسه اینکه من قشنگم ، درس خونم
وزرنگم
اما تو چی ؟
نه کا رداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی
ژلی ،ابرو کوتاه ، زبون دراز ،واه واه واه
در واشد و پریچه
با ناز اومد
توو کوچه
پری کوچولو ، تپل مپولو ، میای با من بریم بیرون ؟
مامان پری ،از
اون بالا
نگاه می کرد توو کوچه را
داد زد وگفت : اوی ! بی حیا
برو خونه
تون تورا بخدا
دختر ریزه میزه
حسابی فرز وتیزه
اما تو چی ؟
نه کار داری
؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه
واه
نازی اومد از استخر
تو پوپکی یا نازی ؟
من نازی جوانم
میای
بریم کافی شاپ؟
نه جانم
چرا نمی ای ؟
واسه اینکه من صبح تا غروب ،پایین
،بالا ،شمال ،جنوب ،دنبال یک شوهر خوب
اما تو چی ؟
نه کار داری ؟ نه مال
داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه
واه
حسنی یهو مثه جت
رسید به یک کافی نت
آن شد ورفت تو چت
رووم
گپید با صدتا خانووم!
هیشکی نگفت کی هستی ؟
چی کاره ای چی هستی
؟
تو دنیای مجازی
علافی کرد وبازی
خوشحال وشادمونه
رفت ورسید به
خونه
باباش که گفت: حسنی برات زن بگیرم ؟
اره می خوام اره میخوام
حسنی اومد موهاشو
یه خورده ابروهاشو
درست وراست وریس کرد
رفت و
توو کوچه فیس کرد
یه زن گرفت وشاد شد
زی زی شد و دوماد شد